بر هیچ کس پوشیده نیست که نگارش زیبا داستان پردازی ماهرانه و خلاقیت "جی. کی. رولینگ" باعث جهانی شدن سری کتاب های هری پاتر شده اند و کم نیستند منتقدانی که از هری پاتر به عنوان یکی از پدیده های رمان نویسی نسل حاضر نام برده اند. اما زمانی که شروع به خواندن این کتاب ها کردم چیزی که بیش از هر عنصری مرا شگفت زده کرد و به دنبال خود کشاند نمادگرایی زیبای رولینگ در داستانهایش است. شاید توجه نکرده باشید اما در واقع این نمادها هستند که به ما کمک می کنند که با داستان ارتباط برقرار کنیم. به این جهت تصمیم گرفتم مقالهای در مورد جالبترین و مرموزترین نماد سری کتاب های هری پاتر یعنی "جانپیچ ها" بنویسم.
بر هیچ کس پوشیده نیست که نگارش زیبا داستان پردازی ماهرانه و خلاقیت "جی. کی. رولینگ" باعث جهانی شدن سری کتاب های هری پاتر شده اند و کم نیستند منتقدانی که از هری پاتر به عنوان یکی از پدیده های رمان نویسی نسل حاضر نام برده اند. اما زمانی که شروع به خواندن این کتاب ها کردم چیزی که بیش از هر عنصری مرا شگفت زده کرد و به دنبال خود کشاند نمادگرایی زیبای رولینگ در داستانهایش است. شاید توجه نکرده باشید اما در واقع این نمادها هستند که به ما کمک می کنند که با داستان ارتباط برقرار کنیم. به این جهت تصمیم گرفتم مقالهای در مورد جالبترین و مرموزترین نماد سری کتاب های هری پاتر یعنی "جانپیچ ها" بنویسم.
در کتاب از جانپیچها به عنوان پلیدترین، مرموزتری، مخوفترین و غیرانسانیترین ساختهی بشر یاد شده است. جانپیچ تکهای از روح انسان است که توسط جادوگر درون شیئی پنهان می شود.
{روحشونو به دو قسمت تقسیم می کنن و یک قسمتشو توی وسیله ای بیرون بدنشون قایم می کنن. اون وقت اگه بهشون حمله بشه و بدنشون از بین بره، نمیتونن بمیرن چون قسمتی از روحشون صحیح و سالم در این کرهی خاکی باقی مونده - هری پاتر و شاهزاده دورگه/فصل 23}
اما چه چیزی این پدیده را پلید میکند؟ چگونگی درست کردن آن، به نقل آنچه در کتاب آمده یک جادوگر تنها زمانی می تواند جانپیچ درست کند که روح خودش را دو قسمت کرده باشد و تنها راه قسمت کردن روح هم کشتن انسان دیگری است. لرد سیاه نه تنها یک بار بلکه هفت بار اقدام به همچین عملی می کند.
{روح باید کامل و دست نخورده باقی بمونه.از هم دریدن روح یک تخلفه، تخلف از قوانین طبیعت. درست کردن جانپیچ با ارتکاب یک عمل زشت و اهریمنی انجام میشه. با ارتکاب بزرگترین گناه. با ارتکاب قتل. کشتن روح آدم رو از هم میدره. جادوگری که قصد داره جانپیچ درست کنه از این لطمه برای رسیدن به هدفش استفاده می کنه. قسمت دریده روحشو توی چیزی می گذاره... - هری پاتر و شاهزاده دورگه/فصل 23}
اگر در متن داستان دقت کنیم به سادگی متوجه خواهیم شد که یگانه هدف لرد سیاه رسیدن به جاودانگی است و او از مرگ به عنوان شرم آورترین ضعف انسان نام می بره.
تام ریدل جوانی است بی نهایت با استعداد، باهوش و خوشقیافه. پس از ترک هاگوارتز در چند ملاقات بعدی دامبلدور و ریدل می بینیم که دامبلدور از تغییر کردن حالت چهره ریدل صحبت می کند. این تغییر و مارگونه شدن چهره لرد سیاه را می شود به افول و پاره پاره شدن روح لرد سیاه و یا به قول دامبلدور در اثر فاسد شدن روح او دانست.
به راحتی می توان نماد گرایی رولینگ را در پردازش شخصیت لرد سیاه و جان پیچ ها مشاهده کرد. با یک سوال می توان به آنچه رولینگ درون لرد سیاه پنهان کرده است پی برد. لرد سیاه به چه قیمتی جاودانه خواهد شد؟ به قیمت تکه پاره کردن روحش. به قیمت از دست دادن جسمش (اشاره به مارگونه شدن صورت لرد سیاه و جسد وار شدن - فاسد شدن - بدنش) لرد سیاه در راه رسیدن به جاودانگی باید افراد دیگر را می کشت و این نماد سازی بی نقص رولینگ است. ولدمورت روحش را تباه میسازد تا بتواند جاودانه شود. این را می توان نمادی دانست از انسانهایی که چنان به کسب کردن چیزی اشتیاق دارند که در راه یافتنش روح خود را به شیطان می فروشند.
ایده جان پیچ ها کاملا خیالی نیست.بلکه پدیده ای واقعی و مبتنی بر واقعیات دنیای ماست.آنها را می توان نمونه های نمادین دانست از افرادی که برای رسیدن به اهدافشان انسان های دیگر را نابود می کنند. در اینجا رولینگ بسیار هوشمندانه به معضلی که جامعه صنعتی امروز تجربه می کند می پردازد. کم نیستند فاسدانی که با استفاده از دیگران به رویاهایشان رسیده اند و یا با از میان برداشتن حریفانشان به هدف خود دسترسی پیدا کرده اند.رولینگ, از لرد سیاه و جانپیچ هایش برای شناساندن این افراد استفاده می کند.
بنابراین بدون شک نمی توان هری پاتر را به سادگی یک رمان تخیلی و صرفا سرگرم کننده دانست. نمی توان خلاقیت به کار رفته پشت این سوژه را نادیده گرفت و آن را کتابی برای کودکان و نوجوانان نامید.